فرهنگ معین
سال 62 بود و من تازه دانشجو شده بودم. نمیدانم در روزنامه دیدم یا یکی از دوستان خبر داد که انتشارات امیرکبیر برای فرهنگ فارسی دکتر معین ثبتنام میکند. دورۀ ششجلدی یک هزار و دویست تومان. پول کلانی بود نداشتم. این پول خرج یکترم تحصیلیام بود. بیشترین پولی که از شهرستان با خودم به تهران میبردم دویست تومان بود؛ اما معین را باید میخریدم.
خواهر بزرگم دو سه سالی میشد که معلم شده بود و حقوقبگیر بود موضوع را فهمید گمانم مادر به او گفته بود. هفته بعد که به ولایت رفتم پنجشنبهشبی خواهر و خانوادهاش به منزل پدر آمدند. خواهر مرا به گوشهای کشید و هزار تومان پول به من داد و گفت این برای فرهنگ معین است. بسیار خوشحال شدم و کمی بغض هم کردم. خواهر از خوشحالی من خوشحال بود او هم معلم ادبیات بود. ثبتنام کردم و بعد از مدتی خبر دادند که بیایید کتابها را تحویل بگیرید گمان میکنم ساختمان مرکزی امیرکبیر چهارراه مخبر الدوله بود. با یکی از دوستان جان رفتیم و کتابها را تحویل گرفتیم.
هفته بعد کتابها را بردم به ولایت و در طاقچه اتاق کاهگلیام در خانه پدری چیدمشان. من صاحب فرهنگ معین شده بودم. پدر خوشحال بود. پدر اهل مطالعه بود شروع کرد به خواندن فرهنگ معین. از هرجایی میگشود و میخواند خواهر خوشحال بود و من در فکر بودم که یعنی میشود روزی یک دوره فرهنگ معین برایش بخرم؟
سالهای دانشجویی گذشت و من هم معلم شدم اما هنوز نمیتوانستم فرهنگ معین بخرم. یادم است شبی با پدر در خانهاش نشسته بودیم پدر داشت آواز میخواند و من داشتم برنامهای ادبی را از تلویزیون تماشا میکردم در پایان برنامه سؤالی طرح شد که جوابش را میدانستم و جایزه مسابقه یک دوره فرهنگ معین بود. دو هفته بعد نتایج اعلام شد و همانطور که شما هم حدس زدید برندهشده بودم. کمتر از یک هفته بعد پستچی کتابها را آورد و من فرهنگ معینی را که با پول خواهر خریده بودم به او پس دادم و از دینش به درآمدم اما هرگز آن لطف او را از یاد نخواهم برد. فرهنگ معین هنوز هم گره از کارهای فروبسته میگشاید. درست است که بر روش کار دکتر معین ایراد میتوان گرفت اما من این فرهنگ را به همین شکل و. ترتیب دوست دارم این اولین کتاب چند جلدی بود که خریدمش. یادگار سالهای بیپولی من است. فرهنگ فارسی دکتر معین است. دوستش دارم.